پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۲۲ ب.ظ
البته این تنبیه شاید هنوز هم توی مدارس وجود داشته باشه. این نوع تنبیه رو معمولا خانم معلم ها انجام می دادن. آقا معلم ها معمولا تنبیه های خیلی خشنی داشتند که از گذاشتن تصاویر اون تنبیه ها معذوریم :|
لطفا برای حمایت از ما در این سایت ثبت نام کنید:
ثبت نام
شما هم می توانید عکس ها، خاطرات، و دیگر موارد نوستالژیک خودتون رو برای ما ارسال کنید تا به اسم خودتون در وبلاگ به ثبت برسه. لطفا مطالب خودتون رو به ایمیل من ارسال کنید.
ایمیل دهه شصتی ها: 1360s.blog.ir@gmail.com
پاسخ:
جزئیات تنبیه ها، تایید نخواهد شد
باتشکر
پاسخ:
سلام. ممنون لطف دارید.
یه جورایی حقتون بوده (;
پاسخ:
نه خواهش می کنم. استفاده کردیم
یاعلی
پاسخ:
این مامورا الآنم هستن. برای کم کردن انظباط اسماشونو می نویسن.
تفتیش هم مختص دهه شصت نیست. چه بسا الآن خیلی بیشتر هم هست.
پاسخ:
خوب سختگیری خیلی زیاد بود ولی یادم نمیاد کسی رو به زور به عقد کسی در بیارن. البته مواردی بود که کار دختر و پسر به جاهای باریک کشیده شده بود و پای بچه وسط اومده بود.
دخترها قبل از ازدواج حق آرایش نداشتن و عموما از روی سیبیل و ابروهاشون مجرد بودنشون مشخص میشد.
بگیر و ببند هم بود ولی مقدارش از الآن بیشتر نبود.
مأمور جلوی مدرسه هم بستگی به مدیر همون مدرسه داشت و هیچ عمومیتی نداشت
پاسخ:
نب بابا اینطوریا هم نبود
پاسخ:
هنوز در خدمتتون هستیم :)
پاسخ:
هئییی
والا چی بگم؟
خرف حساب جواب نداره
پاسخ:
سلام
بله آقا کیارش خاطرات زیادذی برامون نوشتن
پاسخ:
سلام
ممنون از لطف شما
خیلیاشونم الکیه. باور نکنید
پاسخ:
سلام.
اشکال نداره راحت باشید.
این وبلاگ اسمش دهه شصتی ها هست اما متعلق به همه هست
یاعلی
پاسخ:
خخخ پادگان بوده؟ :)
پاسخ:
سلام.
ممنون از پیشنهادتون.
مطلب مربوط «سیلی خوردن» هم گذاشتم.
پاسخ:
ممنون از لطف شما...
پاسخ:
سلام.
ممنون از این که وقت گذاشتید.
پاسخ:
خوب چرا کتکت میزنه؟ مگه مرض داره؟
پاسخ:
آقا جواد شما چند سالتونه؟ و اهل کجا هستین؟
پاسخ:
سلام.
ممنون از لطف شما.
متأسفانه اندازه این عکس خیلی کوچک هست.
اگر این عکس رو در اندازه بزرگتر دارید، لینکش رو بذارید تا با افتخار توی وبلاگ بذارمش
با تشکر از همکاری شما
پاسخ:
سلام.
امیدواریم بیان و نظرشون رو بگن. دوست دارم بدونم فلک شدن در موفقیت یا عدم موفقیتشون چه تأثیری داشته.
پاسخ:
خخخ وا حالا شما سعیدی یا محمد؟ :)
پاسخ:
لایک
اما مدارس متخلف هم کم نیستند. هرچند بعید می دونم حرفش با این همه آب و تاب صحیح باشه.
پاسخ:
چیکارش داری؟ :) می خوای یکی بخوابونه تو گوشت؟ :))
پاسخ:
خوش بحالت. کاش منم همچی خاله ای داشتم. آقا کیارش مطمئن باش بعدا از خاله ات برای این که مجبورت می کرده تا ریاضی تمرین کنی، تشکر خواهی کرد
پاسخ:
آره. همون هم برای من غیر قابل تصور بود. حتی من ازش خواستم که اسم مدرسه و آدرس دقیقش رو به من بده تا پیگیری کنم ولی چیزی بهم نگفت. برای همین باور نکردم.
پاسخ:
با این شدتی که شما گفتی؟! باورش سخته
پاسخ:
قبلا هم نبوده آقا صدرا
پاسخ:
حق تنبیه بدنی به اون شکلی که توضیح دادید،ندارن.
پاسخ:
بله الآن براحتی میشه ازشون شکایت کرد و خیلی راحت پدرشون رو در میارن. البته اگر این قضیه صحت داشته باشه.
پاسخ:
250 نفر. هر کدوم 50 ضربه خطکش فلزی. میشه به عبارتی 12500 ضربه. که اگر هر ضربه 2 ثانیه طول کشیده باشه، دقیقا 6 ساعت این تنبیه به طول انجامیده!
تازه وقفه های بین تنبیهات محاسبه نشده!!
با عرض معذرت، نمی تونم باور کنم.
پاسخ:
وا!! یعنی اگه اذیت کرد اون کارها رو بکنند؟ O_o
پاسخ:
ماشاالله چقدر خاطره تو پسر!!
پاسخ:
خخخخ
همش تبعیض...
همش بی عدالتی...
:))
پاسخ:
خخخخ حقت بوده دیگه. قبول داری؟
پاسخ:
خخخخ
می پریدی رو سرش :)
پاسخ:
عجب مصیبت بوده واقعا. چقدر آدم توی چنین شرایطی برای درس خوندن رغبت پیدا می کنه!
پاسخ:
آفرین کیارش. روحیه پهلوانی داری...
پاسخ:
به به سلام آقا کیارش گل
پاسخ:
آره. ظاهرا همینطوره که می فرمایید
پاسخ:
خیلی خوبه که خاطراتت رو بیاد میاری. اما وقتی خاطرات آدم زیاد میشه، یادآوریش سخت میشه. من پیشنهاد میکنم که این خاطرات رو توی دفتر خاطراتت بنویسی. بعدا وقتی که به این خاطراتی که نوشتی رجوع میکنی حس خیلی خوبی پیدا میکنی. از گذشته ات درس عبرت میگیری و باعث میشه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنی. تو خیلی خوب مینویسی ولی خاطره نوشتن باعث میشه خیلی بهتر مطلب بنویسی. این هنر رو هر کسی نداره ولی من مطمئنم تو داری.
آفرین...
پاسخ:
خوب برادر من غیبت کردن خیلی بده! من با تنبیه (در حدی که بچه بفهمه کارش بد بوده) مخالف نیستم، اما توی این مورد کار شما اشتباه بوده
پاسخ:
خخخخ دست از تنبیه روحی هم بر نمیداشته :)
پاسخ:
واقعا الآن که دارم فکرش می کنم پدر مادرامون عجب کودک آزار هایی بودن. منم یه بار بعد از مدرسه با دوستم رفتم خونه شون و خیلی دیر اومدم خونه. وقتی برگشتم خونه بابام با کمک مادرم دماغمو گذاشتن لای گیره (از این گیره های بزرگی که توی تعمیرگاه ها هست - بابام تعمیرکار هست). یکی از تنبیهات معمولی مامانم این بود که قاشق داغ میکرد و میزد پشت دستم. هنوز هم که هنوزه بعد از حدود بیست سال جای سوختگی هاش روی دستمه. بنده خداها الآن از اون کارشون خیلی پشیمون هستن.
پاسخ:
بله متأسفانه :(
منم بابا بزرگم یه بار کتکم زده ولی نه اینجوری...
آش نذری داشتن؛ رفته بودیم خونه شون . منم خیلی شیطون بلا بودم. پیت نفت رو خالی کردم روی آتیش، گرررر گرفت. بابا بزگم هم دید. یه کتک خیلی معمولی ازش خوردم :)
ان شا الله خدا بابا بزرگتون رو بیامرزه. سعی کنید حلالشون کنید وگرنه خیلی براشون گرون تموم میشه
پاسخ:
هنوز هم کم و بیش توی بعضی مدارس پیدا میشن اینا. هنوز کاملا منقرض نشدن
پاسخ:
این دیگه روانی بوده. والا :|
خدا راشکر که دیگه اینا معلم نیستند. ما هم از این معلم ها داشتیم /: هیچی در موردشون نگم بهتره
پاسخ:
متأسفانه معلم ها دین و زندگی باید بهتر باشن ولی...
البته معلم های دینی من عالی بودند. یادش بخیر آقای کامجو عاااالی بودند. ان شاء الله هرجا هستند خدا به زندگیشون برکت بده.
پاسخ:
نمی دونم چی شده امروز معلمان عزیز کشورمون خیلی توی این مطلب نظر گذاشتن. خیلی ازشون تشکر می کنم که تجربیاتشون رو با ما در میون می گذارند.
من به شخصه بخش زیادی از موفقیتم رو مدیون معلم های خوبم هستم.
کاش میشد دوباره ببینمشون و دستشون رو ببوسم...
پاسخ:
داداشی نیاز نیست قسم بخوری. من از همون اول باور کرده بودم :)
پاسخ:
به نظرم کیارش راست میگه. من و کیارش چند روزی هست که دوست شدیم و دلیلی برای دروغ گفتنشون وجود نداره. ولی دروغگویی خیلی خیلی خیلی بده
پاسخ:
اینم خاطره یکی از همکاران شما در همین مورد. البته چون توی خصوصی مطرح کرده بودند، اسمشون رو نمیگم :)
سلام من یک معلم بازنشستم و بچه ها رو فلک کردم دختر ها رو من از تنبیه کف دستی استفاده نمیکردم و فقط فلک میکردم نمره های 16تا 13رو 40ضربه، زیر 13رو 60ضربه و اگه کسی بی ادبی میکرد 80ضربه و معلم کلاس پنجمی ها بودم و یک دانش آموز داشتم که هم خیلی لوس بود و هم خیلی پول دار و درسشم ضعیف بود یعنی یه کلمه هم درس نمیخوند و چون اول های سال بود منم تنبیهش نمیکردم چون من عادت داشتم یه ماه اول سالو تنبیه نمیکردم تا یک روز مادرش به مدرسه اومد و به من گفت که این بچه فقط یا پلیستیشین یا کامپیوتر بازی میکنه و حرف هیچ کس رو گوش نمیده و از من خواست تا کاری بکنم و من هم از مادر اون بچه اجازه خواستم تا تنبیهش کنم و مادرش هم کاملا راضی بود اتفاقا اون روز من از بچه امتحان ریاضی گرفته بودم و تنها کسی که نمرش بد شده بود اون دختر بود و همه بچه ها بالای 16بودند من رفتم سر کلاس همراه با چوب فلک و وقتی برگه ها رو دادم دختره رو صدا زدم و گفتم تا بیاد پایین و بهش گفتم همه بچه ها نمره هاشون خوب شده و فقط تو 2گرفتی و حالا باید فلک بشی و اون اصلا نمیدونست فلک چی هست و فقط ساکت به من نگاه میکرد تا من یک تیکه موکت انداختم رو زمین و بهش گفتم کفش و جوراب هاتو در بیار و اون هم در آورد و بخواب رو موکت اونم خوابید و خواستم که ثاهاشو بذارم تو فلک که نذاشت گفت خودم میذارم مثل اینکه خیالت میکشید که به پاهاش دست بزنم و بچه هاکف پاشو ببینن و خودش بیخبر از دنیا پاهاشو گذاشت و من دو تا از بچه ها رو صدا کردم تا فلک رو بگیرن و وقتی پا هاش رفت تو فلک و سمت بچه ها هی میگفت پا هامو در بیار مگه نه به بابام میگم و منم بهش. گوش ندادم اون دختر از اون جایی که خیلی تپل بود پاهای چاقی داشت و من شروع به زدن کردم و اونم هی پاهاشو تکون میداد و داد و بیداد میکرد منم بهش گفتم اگه بیشتر از این داد و بیداد کنی و پاها تو بیشتر تکون بدی 10ضربه بیشتر میزنم و وقتی 60ضربه تموم شد ده ضربه بیشتر زدم به خاطر پا تکون دادنشو و داد و بیدادش و از اون به بعد هر جلسه فلک میشد تا این که نمره هاش به بالای 16رسید
پاسخ:
مامان و باباها هم یه زمانی مثل ما کوچیک بودن پس اونا بهتر از ما می دونن که تنبیه بهتره یا زبون خوش. حالا شما شاید اگه به سن و سال اونا برسی نظرت عوض بشه :)
پاسخ:
دنننننندددوووووننننن ؟؟؟؟!!!! :|
من دیگه حرفی ندارم
پاسخ:
شما موفقیتت رو مدیون مامانت هستی. آفرین به این مادر خوب و مهربون :)
پاسخ:
آفرین داداشی
حالا که خوب نماز خوندن رو یاد گرفتی، وقتشه که به دوستات هم یاد بدیااا
پاسخ:
خو بچه برو دیکته ات رو بنویس...
آخرش همه رو دق می دی تو
هئییی کاش یه نفر بود که به زور منو مجبور می کرد که درس بخونم. خوش به حالت
پاسخ:
کیارش جان آخه ترنم کوچولو هست تازه از همه مهم تر دختره. دخترا خیلی زود دلشون میشکنه برای همین باید بیشتر هواشونو داشته باشی.
آفرین داداشی هوای خواهر کوچولوتو داشته باش
راستی خیلی ممنون که به ما سر میزنی
موفق باشی
یاعلی
پاسخ:
سلام آقا کیارش گل
خیلی ممنون که به وب من سر میزنی و نظر میدی و باعث دلگرمی ما میشی. مادرتون راست میگه با صحبت کردن می شه به آدم ها فهموند که کارشون بد بوده حتی به نظر من بعضی مواقع نیازی به صحبت هم نیست. می تونیم با رفتارمون به شخص بفهمونیم که کارش اشتباه بوده و معمولا اثر بیشتری هم داره.
اما اماااان از آدمایی که دیگه حرف توی کله شون نمیره. اینا رو باید با پس گردنی به راه آورد :)
آقا کیارش خیلی دوستت داریم :)
پاسخ:
هَیییی وااایه من :|
سلامتی شما دهه هشتادی عزیز هم صلوات :)
پاسخ:
عجب بچه شیطونی! خو نمی گی مادر بزرگ بیچار میوفته داغون میشه؟
پاسخ:
هفت سالگی؟ زبان؟ نمره کم؟ سیییللییی؟ O_o
من دیگه حرفی ندارم :|
پاسخ:
O_o لاک میزنند؟؟!!!
پاسخ:
نوش جونمون.
حالا برا خودمون آدم شدیم :)
پاسخ:
یاااا خداااا
دیگه اینجوریشو نشنیده بودم.
مطمئنید که معلمتون بوده؟! آخه به نظرم شکنجه کننده ساواک بوده
پاسخ:
:|
من دیگه هیچ حرف دیگه ای ندارم!
منم برای آسون تر شدن کار تنبیه ناظممون براش شیلنگ نو آوردم! ولی اولین ضربات اون شیلنگ نو رو خودم نوش جان کردم. این به اون در!!
دوستان خجالت نکشید؛ شما هم دسته گلایی که به آب دادین رو تعریف کنید. بین خودمون و دیگر بازدید کنندگان می مونه :)
پاسخ:
آره به خدا منم نشنیده بودم.
پاسخ:
سلام...
فکر کنم زیادی ضربه خوردید
پاسخ:
جالب بود.
اما چوب مادرتون تاثیرات خوبی داشته :)
از این چوبا هست که میگن: چوب معلم گُله، هرکی نخورده خُله :)
پاسخ:
آره دیگه فلک به تاریخ پیوسته :)
پاسخ:
همون دیگه از لحاظ شکستن غرور و تحقیر شدن میگم دیگه. خصوصا اگه تا مدت ها همکلاسی ها هم دست از مسخره کردنشون بر ندارن :|
هنوزم به نظرم اگه فلک میشدم برام سنگینی کمتری داشت :)
پاسخ:
تنبیه خانم معلما بیشتر جنبه روحی و روانی داشت. مثلا یادمه کلاس سوم دبستان که بودم؛ به این دلیل که جدول ضرب رو حفظ نکرده بودم، معلممون (خانم نظری) گفت باید سطل آشغال رو بالای سرت نگه داری :|
حاضر بودم فلک بشم ولی اینطوری تنبیه نشم :|
پاسخ:
من که روز اول مدرسه (کلاس اول دبستان) کتک خوردم :|
یعنی علاقه سازی به تحصیل علم، در قشر جوان رو حال می کنی؟ :)
پاسخ:
خخخ اون متن رو از جایی به سرقت برده بودم :)
من متولد 67 هستم. ولی اون قسمتش که در مورد دسته بیل آقای بهنام (مدیر مدرسه مون) نوشته بودم، از خودم بود. حقیقتش من ندیدم که آقای بهنام از اون دسته بیل استفاده کنه! اما ته نشین های کلاس (اونایی که کَت آخر می نشستند)، از اون دسته بیل حسابی حساب می بردند :)
پاسخ:
عجب!
توی دهه شصت هم از این اتفای هولناک می افتاده؟!
یعنی قضیه اون دسته بیل توی اتاق مدیرمون شایعه نبوده؟!
یاخداااا
پاسخ:
برای فلک کردن، پای دانش آموز بخت برگشته رو به یک چوبی که دوطرفش رو دو نفر گرفته باشند، می بسته اند و معلم با ترکه به کف پای دانش آموز، ضربه می زده.
مطمئنی توی دهه شصت به این روش شما رو تنبیه کرده اند؟!!! O_o
پاسخ:
فلک که مال دهه شصت نیست. مال دهه چهل به قبل هست
پاسخ:
دوستان؟! دمتون گرم! چت روم راه انداختین؟؟!
خخخ آفرین. ادامه بدین :)
پاسخ:
مدرسه ما هم همینطوری بود :)
سلام خانومایی که بچه هاشون تنبیه میکنن بیان تلگرامم باهم صحبت کنیم